نمونه سوالات اصول - کارشناسی (دانشگاه پیام نور)
به نام خدا
نمونه سوالات اصول- کارشناسی دانشگاه پیام نور
پاسخنامه سوالات اصول- کارشناسی دانشگاه پیام نور
سوالات بصورت تستی می باشند.
فرم در حال بارگذاری ...
تاریخچه نژادی یهود
به نام خدا
منبع: تحقیق حورا
فرم در حال بارگذاری ...
الفبای عبری
به نام خدا
در این قسمت آشنایی مختصر با الفبای زبان عبری
منبع:انجمن کلیمیان تهران
...
الفبای زبان عبری از 22 حرف تشکیل شده و از راست به چپ نوشته می شود از این حروف برای شمارش نیز استفاده میشود وعدد ندارند به همین دلیل از آنها بعنوان حروف رمز استفاده میشود.
le="text-align: justify;">ترتیب حروف الفبای عبری شبیه به حروف ابجد(ابجد هوز حطی کلمن سعفص قرشت) می باشد.حرکات صدادار بصورت نقطه در بالا یا پایین حرف قرار میگیرد.
بعضی از حروف دارای دو شکل میباشند.
شما میتونید از این قسمت اینجا حروف حساب ابجد رو دانلود کنید .
فرارسیدن ایام محرم تسلیت باد
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
کتابهای مذهبی یهودیان
به نام خدا
کتابهای مذهبی یهودیان
۱. تنخ:
شامل ۳۹ کتاب است که در دورهای بیش از هزار سال به رشته تحریر درآمدهاند.
یهودیان و حتی مسیحیان برای کتاب مقدس، تقدس والایی قائلند و آن را الهام خداوند بر نویسندگان کتاب مقدس میدانند و بر این باورند که کتاب مقدس دو مؤلف دارد یکی خدا و دیگری بشر و بین ایندو عنصر خدایی و بشری جدایی وجود ندارد.
تنخ خود به ۳ بخش تقسیم میشود:
1) تورا 2) نوییم 3)کتوویم
۲.تلمود :
شامل تفاسیر تورا که دونوع تقسیم میشه.
1) تلمود بابلی ۲) تلمود اورشلیم ( میشنا ، گمارا ، توسفتا)
۳.میدراش
۴. آثارهالاخایی
1) تور ۲) میشنه تورا ۳) شولحان عاروخ ۴) رسالات سؤال و جواب
۵.توسفتا
۶.پیوت:
کتاب شعرهای مذهبی
۷.زوهر
کتاب اصلی عرفان یهودی یا کابالا
۸.سیدور
کتاب نماز و ادعیه
فرم در حال بارگذاری ...
تقسیمات سنتی و نژادی
به نام خدا
ملت یهود خود به چند دسته تقسیم میشود که از نظر ظاهری، رنگ، فرهنگ، موقعیت مکانی، آداب و رسوم متفاوت هستند.
1. اشکنازی:
یهودیان که ریشه از اروپا و روسیه دارند.
2. میزراهی:
یهودیان که ریشه از خاورمیانه هستند.
3. سفارادی:
یهودیان ساکن حوضه دریای مدیترانه در اروپا و مراکش هستند.
4. بتا اسراییل:
یا یهودیان اتیوپی که سیاه پوستند.
5. بنه روما:
یهودیانی که از ایتالیا سرچشمه میگیرند.
زبــــــــــانها
1. عبری
2. ییدیش
3. یهودی-عربی
4. یهودی آرامی
5. گویش بخارائی
6. یهودی-تاتی
7. لادینو
8. یهودی-پارسی
سلام خوشحال میشم به این آدرس همدیگر را ملاقات کنیم … …منتظرتم …http://maedeh.kowsarblog.ir/
وبلاگ قشنگی دارید
فرم در حال بارگذاری ...
مکان های مقدس یهودیان
به نام خدا
شهرهای مقدس یهودیان
1. اورشلیم
2. حبرون
3. صفاد
4. طبریه
زیارتگاههای یهودیان
1. دیوار نُدبه
(در عبری: הכותל המערבי،)
تلفظ: کوتِل همعرابی
(به معنای دیوار غربی)
( تلفظ عامیانه عبری: کُتِل)
مقدسترین مکان مذهبی یهودیان است
بر روی تپه موریا در شهر اورشلیم قرار دارد.
بر باور یهودیان دیوار ندبه از آخرین باقیماندههای هیکل سلیمان و
دومین پرستشگاه اورشلیم و مرکز دعا برای یهودیان سراسر جهان است.
2. حرم ابراهیمی یا غار پدران:
در اورشلیم مکانی که آدم، حوا، ابراهیم، اسحق، لیاه، یعقوب، ساره و ربکا در آن بخاک سپارده شدهاند.
3. آرامگاه مادران:در طبریه آرامگاه میریام، صفورا، یوکابد، ابیگاییل و الیشوا میباشد.
4. آرامگاه استر و مردخای در همدان
5.آرامگاه راحل در نزدیکی بیت لحم
6.آرامگاه داود در اورشلیم
7.آرامگاه دانیال در شوش
8.آرامگاه حبقوق در تویسرکان و همچنین در حکوک، اسرائیل.
9.آرامگاه بنیامین در کفار سابا
10.آرامگاه یوسف در نابلس، قبرهای افرایم و منسی فرزندان یوسف هم در این آرامگاه هست.
فرم در حال بارگذاری ...
دانلود نمونه سوالات امتحانی اصول2و 3 و 4
فرم در حال بارگذاری ...
نمونه سوالات حلقه ثالثه شهید صدر (ره) ـ اصول 2
به نام خدا
...
3/11/89
1..حدود حجیت ظهور چه مقدار است ؟(اين سوال از آنن مواردي است كه معلوم نيست ممتحن چه مي خواهد لذا هرچه احتمال مي دهيد مربوط به اين سوال است باشد را مي نويسيد)
بنابر قول صحیح، در موضوع حجیت ظهور ـ که بیان می کرد موضوع حجیت، ظهور تصدیقی ثانی همراه با عدم علم به قرینه ی منفصله است ـ حالت های مختلف مخاطب هنگام شنیدن یک سخن به شکل زیر است:
حالت اول : یقین به عدم قرینه مطلقاً ( متصله و منفصله )
حالت دوم : یقین به عدم قرینه متصله و شک در وجود قرینه منفصله (منظور از یقین به عدم قرینه متصله، آن است که علم داشته باشیم که غیر از قرائن متصله ای که دریافته ایم قرینه ی متصله ی دیگری وجود ندارد)
حالت سوم : شک در وجود قرینه متصله
در حالات اول و دوم موضوع اصالة الظهور محقق بوده و ظهور کلام حجت می باشد. اما در حالت سوم اگر شک در وجود قرینه متصله مستقر بوده و نفی نشود، نه تنها موضوع اصالة الظهور محقق نخواهد شد، بلکه ظهور کلام نیز حجت نخواهد بود؛ زیرا موضوع حجیت، ظهور تصدیقی ثانی است و این ظهور، وقتی محقق می شود که ما به عدم قرینه ی متصله یقین داشته باشیم.
نظر شهید: ظهور در صورت علم به عدم قرينه متصله وعدم علم به قرينه منفصله حجت است ولي اگر شك كرديم كه قرينه متصله وجود دارد يانه، يعني احتمال قرينه متصله داديم، اصل عدم قرينه جاري ميكنيم
2.کدام یک از مقدمات زیر متصف به وجوب غیری می شود ؟ مقدمه علمیه، مقدمه عقلیه، مقدمه وجوبیه، مقدمه داخلیه
توضیح: هرگاه وجود واجب بر فعلی متوقف باشد این فعل، متصف به وجوب غیری می شود
مفدمه علمیه : مقدمه ای که تکویناً علم به اتیان واجب متوقف بر آن است. مثلاً هرگاه شک داشته باشیم که قبله در کدام جهت قرار دارد، واجب است برای این که علم به تحقق نماز رو به قبله پیدا کنیم، رو به چهار جهت نماز بخوانیم. این نوع مقدمه، وجوب غیری ندارد. چون در آن وجود واجب، متوقف بر مقدمه علمی نیست بلکه علم به واجب متوقف بر مقدمه علمی است بنابراین معیار وجوب غیری ( توقف وجودی) در موردش صدق نمی کند.
مقدمه عقلیه : مقدمه ای که تکویناً و ذاتاً ، اتیان واجب متوقف بر آن باشد. مانند طی مسافت نسبت به حج که حتی اگر شارع هم امر به آن نکند، اتیان حج متوقف بر آن است. این مقدمه، مصداق قطعی واجب غیری ( بر فرض قبول ملازمه ) است و در این زمینه اختلاف نظری وجود ندارد.
مقدمه وجوبیه : مقدمه ای است که اصل وجوب، متوقف بر آن است مثل استطاعت نسبت به حج. این مقدمه نیز نمی تواند متصف به وجوب غیری باشد زیرا وجوب غیری همواره دو رتبه عقب تر از مقدمات وجوب قرار دارد یعنی هنگام تحقق وجوب غیری، مقدمه وجوب محقق شده و طلب امری که محقق الوجود باشد لغو بوده و بر شارع حکیم قبیح است که هنگام تحقق وجوب غیری، اموری را که وجود دارند ( مقدمات وجوب) را طلب کند.
مقدمه داخلیه : اموری که داخل واجب قرار دارند و جزء آن محسوب می شوند مقدمه داخلیه نامیده می شوند. مانند حمد نسبت به نماز. برخی معتقدند وجوب غیری شامل مقدمه داخلیه هم می گردد زیرا معیار اتصاف یک فعل به وجوب غیری، توقف واجب بر آن فعل است که این معیار در مقدمه داخلیه موجود است. اما برخی می گویند وجوب غیری شامل این مقدمه نمی شود زیرا مقتضی برای اتصاف اجزاء یک واجب به وجوب غیری موجود نیست( چون وجود خارجی جزء(حمد) ، با کل(نماز) متحد است و توقف یک مرکب بر اجزاء اش ممکن نیست). برخی دیگر معتقدند مقتضی موجود است اما مانعی برای این اتصاف وجود دارد. یعنی در واجب مرکب، وجوبی که روی کل رفته و به اجزاء اش هم سرایت می کند، وجوب نفسی است حال اگر این اجزاء را واجب غیری هم بدانیم، مستلزم اجتماع مثلین بوده و محال است.
3. در کدام یک از موارد زیر متصف به وجوب غیری می شود ؟
الف). نهی ارشاد به شرطیت در معامله
ب). نهی ارشاد به شرطیت در عبادات
ج). نهی تکلیفی از شرط غیر عبادی عبادت
د). نهی ارشاد به مانعیت در معامله
( ظاهرا خارج از محدوده است، وگزينه الف صحيح است)
4. با توجه به عبارت یوجد اعتراض مهم علی الاستدلال به مفهوم الشرط فی آیه النباء بان الشرط فی الجمله مسوق لتحقق الموضوع و فی مثل ذلک لا یثبت للجمله الشرطیه مفهوم پاسخ دهید :
الف). اشکال مذکور را بیان
ب). جملیه شرطیه در آیه نبا باید چگونه تصور شود که شرط مسوق موضوع نباشد ؟
الف: یکی از اشكالاتی كه پيرامون استدلال به مفهوم شرط در آيه نبأ مطرح شده آن است که استدلال به مفهوم جمله شرطيه وقتي صحيح است كه شرط محقق موضوع نباشد والا جمله ظاهراً، شرطيه است ولي در حقيقت حمليه است، و لذا اصلا مفهوم ندارد. در آیه شریفه نیز شرط محقق موضوع است زیرا تحقق خبر فاسق (موضوع) به آوردن خبر توسط فاسق(شرط) است و اگر شرط نباشد موضوع محقق نمي شود. پس اين جمله مفهوم ندارد.
ب: موضوع و شرط در اين جمله شرطيه اگر به دو نحو زیر تصور شوند مفهوم برای آیه شریفه ثابت است.
1. موضوع آورنده خبر و شرط فسق آورنده باشد، گويا آيه مي گويد: آورنده خبر چنانچه فاسق باشد تبين كنيد. مرحوم شهيد صدر مي فرمايدکه بدون هيچ شك وشبههاي مفهوم براي این قسم ثابت است چون شرط و موضوع متغايرند وشرط محقق موضوع نيست، زيرا خبر بدون شرط هم محقق می شود، یعنی اگر فاسق نياورد با آوردن عادل، خبر ثابت است.
2. موضوع طبيعي خبر و شرط آوردن خبر توسط فاسق باشد. مفهوم آیه اینچنین می شود: خبر را چنانچه فاسق بياورد تبين كنيد. در این قسم هم ظاهراً مفهوم ثابت است زیرا هرچند كه در اين صورت شرط محقق موضوع است يعني با آوردن فاسق خبر محقق مي شود ولي تحقق موضوع منحصر به آوردن فاسق نيست زيرا همانطور كه با آوردن فاسق محقق مي شود با آوردن عادل هم محقق مي شود. ( نظر شهید آن است که این احتمال به ظهور عرفی آیه شریفه نزدیک تر است)
5. با توجه به عبارت و هناک اعتراض یواجه الاستدلال بالسیره علی العمل بخبر الثقه و هو ان السیره مردوع عنها بالایات الناهیه عن العمل بالظن الشامله باطلاقها لخبر الواحد پاسخ دهید :
الف). اعتراض را تبیین
ب). به نظر مصنف جواب صحیح به این استدلال چیست؟
الف: یکی از راه های اثبات سنت عمل به خبر واحد استدلال به سیره عقلاء بود. به سيره عقلاء صغروياً اشكال شده، به اين صورت كه شارع بواسطه عمومات قرآني مثل” إنّ الظن لا يغني من الحق شيئا” از عمل به اين سيره نهي كرده است. پس خبر ثقه كه مفيد علم نباشد حجت نيست.
ب: پاسخ شهید صدر به این استدلال آن است که اگر گفته شود عمومات قرآنی رادع از سیره متشرعه از اصحاب اهل بیت و محدثین معاصر با معصومین (علیهم السلام) است، این ادعا خلاف واقع است چون سیره متشرعه بر عمل به خبر ثقه علی رغم وجود عمومات قرآنی مذکور بالفعل درمیان ایشان برپا بوده و انعقاد سيره متشرعه بر عمل به خبر ثقه روشن میکند که آيات ناهيه اصلا رادعيت نسبت به عمل به خبر ثقه نداشته اند. والا متشرعه از آن جهت كه تابع شرع هستند به هيچ وجه به خبر ثقه عمل نميكردند
اما رادعيت آيات ناهيه نسبت به سيره عقلاء می تواند معقول باشد چون آنها در مجالات ديگر به خبر ثقه عمل ميكنند و طبيعتاً در شريعت هم طبق اين سيره عمل ميكنند لذا اگر اين عمل باعث نقض غرض مولي بشود بايد از آن ردع كند. ولی چون اين سيره نیز چنان در بين مردم استوار است كه اگر خدا بخواهد از آن نهي كند بايد صريحاً نهي كند و نهي در ضمن عمومات واطلاقات براي ممانعت از چنين سيرهي محكمي كفايت نميكند لذا سيره عقلاء بر عمل به خبر ثقه حجت است و آیات مذکور صلاحیت ردع آن را ندارند.
6. قاعده تسامح در ادله سنن را بیان و دلیل آن قاعده را ذکر و نظر مصنف در خصوص این قاعده ؟
باتوجه به اینکه موضوع حجیت خبر ثقه است نه مطلق خبر اما گاه در خصوص مستحبات و یا احکام غیر الزامی ( کراهت و استحباب) به شکل کلی گفته می شود كه موضوع حجیت مطلق خبر است و لو اينكه راوي آن ضعيف باشد. این قاعده معروف به قاعده تسامح در ادله سنن( آسانگیری در ادله ی مستحبات) می باشد و دلیلش هم رواياتي است كه معروف به روایات ( من بلغ ) است و ميگويد : أنّ من بلغه عن النبيّ ثواب على عمل فعمله كان له مثل ذلك و إن كان النبيّ لم يقله؛ اگر روايتي از پيامبر رسيد دلالت ميكرد كه ثوابي بر عملي مترتب است وآن را انجام داديد، ثواب آنرا ميبريد ولو اينكه چنين ثوابي از پيامبر نقل نشده باشد.
شهيد ميفرمايد در اين روايات 4 احتمال وجود دارد:
1. بلوغ، موضوع حجيت است، یعنی هر خبري (در مستجبات) كه واصل شود حجت است.
2. به مجرد تحقق بلوغ آن فعل واقعاً مستحب ميشود، هرچند فی نفسه استحبابي نداشته باشد مثلاً اگر ابن ملجم گفت در نوروز غسل ثواب دارد، اين غسل شايد در واقع استحبابي نداشته باشد ولی چون خبرش به ما رسيده شارع براي آن جعل استحباب ميكند.
3. این روايات ارشاد به حكم عقل هستند كه ميگويد احتياط حسن است وكسي كه منقاد و فرمانبردار است استحقاق ثواب دارد.
4. این روايات يك وعده مولوي هستند وخود اين وعده و جعل، مصلحت دارد چون باعث ميشود مردم به اميد به دست آوردن ثواب، اين اعمال را انجام بدهند و به صرف اينكه ضعيف السند هستند آنها را كنار نگذارند.
احتمال اول خلاف ظاهر روايات من بلغ است چون ظاهر روايات اين است كه استحباب را براي عنوان من بلغه الثواب بار ميكنند خواه فعل در واقع استحباب داشته باشد يانه، لذا اين با عنوان ثانوي سازگار است يعني احتمال دوم نه عنوان اولي كه احتمال اول باشد
7. مراد از عدم النقل چیست ؟ و آیا مصنف آن را حجت می داند به چه دلیل ؟
اصالة عدم النقل یا اصالة الثبات فی اللغه یک اصل عقلائی است که بیانگر آن است که هرگاه عقلاء در تغییر و نقل معنای ظهور موضوعي عصر سماع نسبت به ظهور موضوعي عصرصدور ( تکلم ) شك كردند بنا را بر عدم نقل و تغییر می گذارند به عبارت ديگر اصالة الثبات در لغت را جاري ميكنند و مي گويند ظهور موضوعي عصر سماع همان ظهور موضوعي عصر صدور است.
شهید صدر منشأ این اصل را سیره عقلاء و سیره متشرعه میداند که این دو به دلیل سکوت شارع و عدم ردع او، دلیل بر حجیتاصل عدم نقل را به اثبات می رسانند.
سیره عقلاء در مورد اصل عدم نقل به این معناست که اگرچه تغییر و دگرگونی در زبان و لغات در طی زمانها اتفاق می افتد اما به دلیل کند بودن این تغییر نوعی ثبات پنداری در بین عقلاء رواج یافته که به سبب آن به احتمال تغییر یک زبان اهمیت نمی دهند. و از آنجا که این سیره مورد ردع شارع قرار نگرفته دلیل حجیت اصل عدم نقل بواسطه سیره عقلاست.
سیره متشرعه در مورد اصل عدم نقل به این معناست که اصحاب و یاران ائمه (علیهم السلام) که در دوران متأخر امامت بوده اند به احتمال تغییر در ظواهر موضوعی روایات صادره از معصومین متقدم (علیهم السلام) اهمیت نمی دادند و شارع مقدس هم در مقابل این عمل آنان سکوت اختیار کرده و هیچ گونه ردعی ننموده است از همین جا استفاده می شود که چه بسا این رفتار را ( که می توانند به روایات حدود دو قرن قبل بدون اینکه احتمال تغییر زبان را بدهند عمل کنند) از امام (علیه السلام) آموخته باشند.
8. مراد از قاعده ان الاضطرار لا ینافی الاختیار عقابا را همراه نظر مصنف بیان کنید ؟
هنگامی که مکلف قدرت بر انجام مأمور به را دارد، ممکن است به واسطه یکی از اسباب سه گانه عصیان، تعجیز و عجز از انجام تکلیف ناتوان گردد. در فرض عصیان و تعجیز و همچنین عجزی که حدوثش بر مکلف معلوم باشد عنوان اضطرار بسوء الاختیار صدق می کند که همه ی علما عقاب را در این فرض ثابت می دانند. ولی درباره سقوط تکلیف، قول مشهور با قول شهید صدر متفاوت است. اما در عجزی که برای مکلف معلوم نباشد عنوان اضطرار بسوء الاختیار صادق نیست و لذا موجب رفع تکلیف و ادانه است.
قول شهید صدر در باره سقوط تکلیف به واسطه حدوث اضطرار بسوء الاختیار: ایشان معتقد است که اضطرار ناشی از سوء اختیار مکلف، مسقط تکلیف نیست همانگونه که مسقط ادانه و عقاب نیست.
تحلیل نظر شهید صدر: فعلیت تکلیف متوقف بر ثبوت ادانه و مسئولیت است و چون حدوث قدرت برای ثبوت ادانه کافیست، بنابراین عدم بقاء قدرت ( چه ناشی از سوء اختیار باشد یا غیر آن) در بقاء تکلیف نقشی ندارد. در نتیجه هیچ تفاوتی بین اختیار و اضطرار بسوء الاختیار از جهت ادانه و عقاب و فعلیت تکلیف نیست.
9. با توجه به عبارت اذا اشتراط علی الشخص ان یزور الامام حسین فی عرفه کل السنه و استطاع بعد ذلک فیقدم و جوب الحج برای فرع مذکور دلیل بیاورید.
در باب تزاحم معیار تشخیص تقدیم و تأخیر دو تکلیف متزاحم ، اهمیت ملاک است، یعنی تکلیفی که ملاکش دارای اهمیت بیشتری باشد مقدم شده و تکلیف دیگر مؤخّر می گردد. اما تکالیفی که مقید به عدم مانع شرعی هستند ( یعنی در صورتی به فعلیت می رسند که تکلیفی هر چند کم اهمیت تر بر خلاف آنا نباشد) از این قانون پیروی نمی کنند و تقدیم و تأخیر آنها بدون توجه به اهمیت ملاک است. درصورت تزاحم این دو گونه تکلیف، تکلیف مطلق بر تکلیف مقید به عدم مانع شرعی مقدم می شود. فرع مذکور هم از همین موارد است وقتی شخصی بر خودش شرط می کند که هر سال در روز عرفه به زیارت امام حسین (علیه السلام) برود و آن گاه پس از این شرط مستطیع شود و وجوب حج هم بر عهده ی او آید. دلیل وجوب حج ( تکلیف مطلق) مقدم بر دلیل وجوب وفاء به شرط زیارت در روز عرفه ( تکلیف مقید به عدم مانع شرعی) می شود. زیرا دلیل وجوب حج مقید به عدم مانع شرعی نیست در حالی که دلیل وجوب وفاء به شرط، مقید به این قید است.
10. مراد از مقدمه مفوته و مثالی برای آن بیان کنید.
مقدمه مفوته مقدمه واجبی است که اگر قبل از فرا رسیدن زمان واجب، تحصیل نگردد موجب فوت واجب می شود و نمی توان واجب را در زمان خودش اتیان نمود. مثال: زمانی که مکلف قبل از زوال شمس و فرا رسیدن وقت اتیان نماز ظهر قادر بر وضو باشد و می داند که بعد از زوال، قادر بر وضو گرفتن نمی باشد، در اینصورت اگر قبل از زوال، وضو نگیرد بعد از زوال قادر بر اتیان نماز با وضو نخواهد بود و این واجب از او فوت خواهد شد.
23/3/91
قضیه استحاله اخذ العلم بالحکم فی موضوع نفسه از کدام یک از انواع قضایای عقلی است؟ 1.
قضیه عقلیه فعلیه ترکیبیه
2. موضوع حجیت ظهور کدام است؟
ظهور موضوعی تصدیقی عصر نص و صدور
3- نظر شهید صدر در مورد ملازمه شرعی بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه چیست؟
به نظر شهید صدر ملازمه شرعی بین مقدمه و ذی المقدمه باعث می شود که وجوب مقدمه به ذی المقدمه سرایت کند با این تفاوت که وجوب ذی المقدمه نفسی و اصالی ، اما وجود مقدمه وجوب تبعی و غیری است و تبعی بودند آن 1 – به این معناست که وجوب مقدمه معلول وجوب ذی المقدمه است 2 – وجوب مقدمه تابع و معلول مصلحت ذی المقدمه است و مصلحت باعث پیدایش دو وجوب شده که یکی اصالی و دیگری تبعی است
4- در چه مرحله ای قید می تواند در موضوع احکام اخذ شود ؟
(دقيقا نمي دانم كجا بيان شده پس از مواردي است كه بايد اجتهادي جواب داداگر يافتيد به استاد پيام كنيد) همه قيود در مرحله ملاك مي توانند در موضوع أخذ شوند، امادر مرحله جعل فقط قيودي مي توانند أخذ بشوند كه از قِبَل أمر ناشي نشده باشند مثلا قصد امتثال أمر از ناحيه خود أمر ناشي شده است لذا متأخر است ونمي تواند در متقدم أخذ بشود بله مفاهيم ذهني وعلمي اين قيود مي تواند در مرحله جعل أخذ بشود.
5- اعتراض مطرح در عبارت «و هناک اعتراض یواجه الاستدلال بالسیره فی اثبات حجیه الخبر و هو ان السیره مردوع عنها بالایات الناهیه عن العمل بالظن الشامله باطلاقها لخبر الواحد ……..غیر معقول لانه دور » را توضیح و مراد از دور در جواب را بیان کنید .
مرحوم آخوند : رادعيت عمومات از سيره متوقف است بر رادعيت عمومات از سيره. كه اين همان توقف الشيء علي نفسه يا دور صريح است. نهی عموم ها معقول نیست چون مستلزم دور است .
اشکال شهید صدر:
شهید صدر این دور را قبول ندارند زیرا شمول خبر ثقه توسط عمومات قرآنی را متوقف بر عدم علم به تخصیص خبر ثقه از این عمومات می داند نه علم به عدم تخصیص عمومات وقتي رادعيت دارند كه در عموم خودشان حجت باشند، وبراي اينكه درعمومشان حجت باشند بايد هيچ مخصّصي وجود نداشته باشد والا عمومشان بهم ميخورد، وبراي اينكه مخصصي وجود نداشته باشد بايد اين عمومات نسبت به سيره رادع باشند يعني از اين سيره نهي كنند چون اگر سيره منعقد بشود اين عمومات را تخصيص ميزند واز حجيتش در عموم ساقط ميشود، در نتيجه رادعيت عمومات از سيره متوقف است بر رادعيت عمومات از سيره. كه اين همان توقف الشيء علي نفسه يا دور صريح است. شهيد صدر در جواب آخوند به يك نكته لطيفي اشاره ميكند كه مرحوم آخوند از آن غافل بوده، ميفرمايد: ما هم قبول داريم كه رادعيت عمومات متوقف بر اين است كه در عمومش حجت باشند ولي مقدمه دوم شما را قبول نداريم كي گفته: اگر عمومات بخواهند در عمومشان حجت باشند نبايد مخصصي وجود داشته باشد؟ بلكه اگر وجود مخصص را احراز نكنيم براي حجيتشان در عموم كافي است. واين عدم احراز مخصص ماداميكه دليلي بر امضاي سيره نداشته باشيم حاصل است. يعني ماداميكه احراز نكنيم خبر ثقه حجت شده است اين عموم به حال خودش باقي است. لذا از سيره ردع ميكند.
6- بین اصاله الظهور و اصاله القرینه از حیث مجری چه تفاوتی است ؟فرق دیدگاه صاحب کفایه و ششیخ انصاری درباره این دو اصل چیست؟
اصالةالظهور و اصل عدم قرينه دو اصل عقلائي هستند كه اولي در جايي جريان دارد كه ظهور تصديقي براي ما وجدانا يا با اصلي عقلائي محرز شده باشد ودومي هم در هنگام شك در قرينه متصله جاري ميشود جايي كه شك ناشي از غفلت يا عدم توجه شنونده وناقل باشد.
شيخ انصاري أصالةالظهور را در طول اصل عدم قرينه ميبيند يعني ميگويد شك در انعقاد ظهور ناشي از شك در وجود قرينه است، لذا اگر اين اصل جاري شود ديگر نياز به اجراي اصالة الظهور نيست. اما با نظر آخوند مخالف است چون مرحوم آخوند ميگويد: اصل عدم قرينه در طول اصالة الظهور است چون چون شك در وجود وعدم قرينه مسبب وناشي از شك در تحقق ظهور است چون ارتكاز عقلاء بر اين است كه مراد جدي متكلم هماني است كه شنونده ميشنود پس متكلم معناي ديگري را اراده نكرده است. لذا با اصالة الظهور از اصل عدم قرينه بي نياز ميشويم.
7- تفصیل محقق نائینی بین حجیت ظهور در مقام اغراض شخصیه و ظهور در مقام نتظیم علاقات بین آمرین و مامورین را توضیح و نظر شهید صدر ؟
محقق نائيني درصدد بر ميآيد تا اين تفصيل را به نحو ديگري ردّ كند.مي فرمايد: عقلاء در زندگي روزمرهاشان به دو نحو با ظهورات معامله ميكنند:گاهي در عرصه رسيدن به اغراض ونيازهاي شخصي خود،وگاهي در عرصه اغراض تشريعي وروابط بين عبد ومولي وآمر ومأمور به آن،اگر در عرصه اول بخواهند به ظهور عمل كنند مثلا كالايي بخرند يا آدرسي بپرسند، ظهور نزد آنها حجت است مادامي كه ظن شخصي به خلاف پيدا نكنند، چون عقلاء براي رسيدن به نيازهاي شخصي خود به ظن نوعي كه از ظواهر حاصل ميشود اكتفا نميكنند مگر اينكه براي آنها موجب ظن شخصي به وفاق بشود يعني از ظن نوعي ظن شخصي پيدا كنند. به اين معنا كه هر عاقلي براي رسيدن به اهداف شخصي خود از راههايي پيش ميرود كه به نظر خودش به نتيجه ميرسد، وكار به اعتقاد ديگران ندارد، لذا اگر ظن نوعي به نظر خودش ظن آور وكاشف از واقع بود به آن عمل ميكند والا عمل نميكند.ولي در عرصه أغراض تشريعي يعني روابط بين عبد ومولي وآمر ومأمور(يعني جايي كه عقاب ومؤاخذه در كار باشد) بر ظهور نوعي اعتماد ميكنند، چون درصدد اثبات تنجيز وتعذير هستند لذا بايد به ظهوري اعتماد كنند كه در نزد عموم عرف قابل قبول باشد وآن ظن نوعي است و ظن شخصي نميتواند معذريت بياورد.يعني اگر خبر ثقه قائم شد كه دعاي اول ماه واجب است مكلف به صرف اينكه ظن شخصي به خبر ثقه پيدا نكرد معذور نيست بلكه مؤاخذه ميشود.
نظر شهید صدر : شهيد ميفرمايد كلام ميرزا متين وصحيح است ولكن آن نكته اي را كه عقلاء بر اساس آن بين دو عرصه شخصي وتشريعي فرق ميگذارند را بيان نكرده است. اين طور نيست كه حجيت ظهور يك اصل تعبدي باشد كه عقلاء بايد در روابطشان با مولي رعايت كنند بلكه اصلي عقلائي است كه جنبه كاشفيت دارد، لذا بايد بحث بشود چطور ممكن است ظن نوعي در مجال تشريعي كاشفيت دارد ولي در مجال شخصي كاشفيت ندارد.يعني در آنجا حجت است ودر اينجا نيست.شهيد ميفرمايد:ملاك حجيت ظهور، كاشفيت آن از واقع ومراد جدي است ولكن در أغراض تشريعي وروابط عبد ومولي اين ظهور بايد از ديد شارع كاشفيت داشته باشد نه مكلف به خلاف اغراض شخصي كه بايد نزد افراد بشر كاشفيت داشته باشد. پس معيار كاشفه بودن ظهور در أغراض تشريعي خود مولي است.مولي به ظواهر كلام خودش دو نحوه نگاه ميتواند داشته باشد:اول: بصورت تفصيلي تك تك ظواهر را لحاظ كند ببيند آيا ظاهر آنها مراد جدي او است يا نه؟ در اين صورت بطور قطعي ميتواند مشخص كند كه كدام ظاهر مطابق مراد جديش است وكدام ظاهر نيست، ويك معيار وضابطه خاصي براي هريك از ظهورات خود بدهد.
دوم: بصورت اجمالي وكلي تمام ظواهرش را نگاه كند نه اينكه تك تك لحاظشون كند، يا اينكه ميبينه غالب آنها مطابق مراد جديش است ويا اينكه نيست، اگر نباشد پس بايد عقلاء را از بنايشان كه عمل به ظواهر است نهي كند، از اينكه ميبينيم نهي نكرده فهميده ميشود كه غالب آنها مطابق مراد جديش است، وشارع اين غلبه را كاشف قرار داده از مراد جدي وواقعي خودش، يعني ديده از 100تا ظاهرش، 90 تا مطابق مراد جديش است لذا اين غلبه را حجت قرار داده وگفته به ظواهر كلامم عمل كنيد.نتيجه: شارع وآمرين بصورت دومي به ظواهرشان نگاه ميكنند يعني اجمالي، ودر بحثهاي پيشين شهيد مطرح كرده كه ملاك حجت كردن ظواهر، قوه احتمال است يعني همين غلبه مطابق بودن ظواهر با مراد واقعي شارع، بعبارت ديگر چون ديده 90درصد ظواهرش مطابق واقع است ظواهر را حجت كرده است. لذا اگر شما يك ظاهري را ديديد احتمال دارد 90درصد مطابق واقع باشد وبه همين جهت از ظن شخصي خود چشم پوشي ميكنيد.پس اين تفصيل هم درست نيست، چرا؟ چون ما بحثمان پيرامون ظواهر مولي است كه گفتيم مطلقا حجت است ولو اينكه ظن شخصي به خلاف داشته باشيم.
8- مراد از ثبوت الامرین بالضدین علی نحو الترتب را توضیح و دلیل صاحب کفایه بر استحاله آن را بیان کنید
همه متفقند كه علاوه بر قدرت تكويني بر فعل، عدم أمر به ضد هم در هر تكليفي شرط است؛ ولكن در تفسير عدم أمر به ضد باهم اختلاف دارند، دو تفسير در مقام وجود دارد:
يك) عدم أمر به ضد يعني اينكه مكلف،مأمور به يك فعل ديگري كه قابل جمع با اين فعل نيست نباشد، مثلا اگر أمر به نجات متوجه اوست مستحيل است أمر به صلاة هم متوجه او باشد، يعني در أمر به صلاة شرط شده كه مأمور به فعلي ضد صلاة نباشد كه نتواند بين آنها جمع كند. ثمره اين تفسير چيه؟ مكلف به محض اينكه مخاطب أمر به ضد شد ديگر نسبت به ضد ديگر تكليف ندارد ونياز نيست كه حتما مشغول به آن ضد شده باشد. در مثال بالا اگر مأمور به نجات شد، ديگر أمر به صلاة متوجه اش نيست خواه مشغول نجات شده باشد خواه اينكه بنشيند گوشهاي وعصيان أمر به نجات را بكند.
دو) عدم أمر به ضد يعني اينكه مكلف مشغول امتثال أمر به ضد نباشد، در مثال اگر مكلف مشغول نجات غريق باشد، تكليفش به صلاة ممكن نيست، چون از آوردن هردو عاجز است. ولي اگر عصيان كرد ومشغول نجات نشد، أمر به نماز متوجه اوست چون شرط تكليف نماز عدم اشتغال به ضد ديگر است كه در اينجا محقق است. كه در اين صورت دو تكليف متوجه مكلف مي شود، يكي أمر أهم كه نجات غريق است وديگر أمر به صلاة كه شرطش يعني عدم اشتغال به أهم محقق شده است. كه از آن به أمر به ضدّين به نحو ترتب تعبير مي كنند.
قول اول مختار مرحوم آخوند است چرا؟ چون قول دوم را مستحيل مي داند، زيرا اگر عدم اشتغال به أهم(ضد ديگر) بخواهد شرط تكليف باشد معنايش اين است كه در صورت عدم اشتغال به أهم دو تكليف متضاد در حق مكلف فعلي شود يكي خود أهم وديگري مهم كه شرطش يعني ؟؟عدم اشتغال به أهم حاصل است، كه اين محال است لذا قول دوم باطل است. چرا قول دوم محال است؟ چون اگر مكلف هردو را ترك كند مستحق دو عقاب است درحاليكه فقط بر يكي قدرت دارد وبايد بر ترك يكي عقاب بشود نه دوتا، وفعلي بودن هردو، تكليف به غيرمقدور است. پس قول دوم باطل و قول اول صحيح است.
9- مراد از شرط متاخر را در قالب مثالی بیان کرده و دو ثمره بحث از امکان یا امتناع شرط متاخر را بنویسید .
10- با توجه به عبارت قد یقال با لا جزائ بدعوی الملازمه العقلیه بین الامر الظاهری و بین الاجزائ لان الامر الظاهری فی حاله المخالفه للواقع … چرا حکم ظاهری بنا بر مسلک سببیت باید چنن مصلحتی داشته باشد > جواب شهید صدر بر آن .
***
16/11/1389
1- عبارت ذیل را دقیقا ترجمه کرده و بیان کنید مربوط به کدام بحث است ؟ و الفارق بین التقریبین : ان التقریب الاول یتکفل مونه اثبات جری اصحاب الائمه فعلا علی العمل بخبر الثقه و بینما التقریب الثانی یکتفی باثبات المیل العقلائی العام الی الخبر الثقه …..
2- مقدمات دلیل انسدا د را به ترتیب بیان کنید .
1). علم اجمالي داريم كه در شريعت تكاليف الزامي زيادي وجود دارد، كه بايد بخاطر منجزيت علم اجمالي آنها را امتثال كنيم والا ما با بهائم از جهت نداشتن تكليف فرقي نمي كنيم.
2). راه علم وعلمي نسبت به اين تكاليف براي ما منسدّ است يعني نه نمي توانيم علم وجداني به آنها پيدا كنيم ونه علم تعبدي، چون براي حصول علم وجداني نياز به نص قرآني يا خبر متواتر ويا اجماع محصل ويا دليل قطعي عقل داريم كه هيچ كدام از اينها حاصل نيست ويا به ندرت حاصل است. واما چرا علم تعبدي نداريم چون فرض اين است كه هنوز دليلي بر حجيت خبر ثقه قائم نشده است.
3). موافقت قطعي با اين علم اجمالي ممكن نيست زيرا بايد در همه موارد شبهه احتياط كنيم واين منجر به عسر وحرج مي شود لذا موافقت قطعي واجب نيست.
4). در هر شبههاي هم نمي توان به اصول عمليه مراجعه كرد زيرا نتيجهاش ناديده گرفتن تنجيز علم اجمالي است، مثلا شما علم اجمالي داريد كه يكي از اين دو ليوان نجس است شما نميتوانيم در هردو برائت جاري كنيد چون نتيجهاش مخالفت قطعي با علم اجمالي.
5). كه در حقيقت نتيجهگيري است، يك علم اجمالي منجز داريم كه نمي توانيم نسبت به آن بي تفاوت باشيم وهيچ راهي هم براي معين كردن تكاليف الزاميه نداريم واحتياط هم عسر وحرجي بود ونمي توانستيم به اصول عمليه مراجعه كنيم لذا در پيش پاي ما هيچ راهي نيست جز اينكه يا به ظن عمل كنيم يا به احتمال مخالفش، كه صورت دوم ترجيح مرجوح است وعقلا قبيح است پس احتمال اول كه عمل به مطلق ظن مي باشد متعين است.
3- در اخبار من بلغ چهار احتمال بدوی مطرح است آن را مطرح کنید ؟
1). بلوغ، موضوع حجيت است، هر خبري(در مستجبات) كه واصل شود حجت است.
2). به مجرد تحقق بلوغ آن فعل واقعا مستحب ميشود، يعني في نفسه شايد واقعا استحبابي نداشته باشد ولي مقيدا للبلوغ استحباب پيدا ميكند. مثلا اگر ابن ملجم گفت در نوروز غسل ثواب دارد، اين غسل شايد در واقع استحبابي نداشته باشد ولو چون خبرش به ما رسيده شارع براي آن جعل استحباب ميكند.
3). روايات ارشاد باشند به حكم عقل كه ميگويد احتياط حسن است وكسي كه منقاد وفرمانبردار است استحقاق ثواب دارد.
4). روايات يك وعده مولوي هستند وخود اين وعده وجعل، مصلحت دارد چون باعث ميشود مردم به اميد به دست آوردن ثواب، اين اعمال را انجام بدهند وبه صرف اينكه ضعيف السند هستند آنها را كنار نگذارند.
ب). تفاوت نظری احتمال سوم نسبت به باقی احتمالات چیست ؟
از لحاظ نظري فرقهايي بين اين احتمالات وجود دارد، در احتمال سوم حكم ارشادي است وشارع اعمال مولويتي نكرده بخلاف سه احتمال ديگر. ودو احتمال آخر متضمن جعل حكمي از طرف شارع نيستند بخلاف دو احتمال اول.
ج). نقطه اشتراک و وجه تفاوت احتمال اول و دوم ؟
نقطه اشتراک : متضمن جعل حكمي از طرف شارع هستند.
نقطه تفاوت : بين احتمال او ل دوم در اين است كه حكم در اولي ظاهري است ودر دومي واقعي.
4- تنها دلیلی که می توان بر حجیت ظهور حا لی اقامه کرد چیست و چرا به سایر ادله حجیت ظواهر نمی توان تمسک جست؟
شهيد مي فرمايد ظهور حالي به مانند ظهور الفاظ حجت است، لذا هر معنايي كه از اين حال به ذهن شما تبادر كرد حجت است.براي حجيت اين ظهور چند دليل ذكر مي كنند: اول: سيره متشرعه است كه آن را ردّ مي كنند چون افعال شارع خيلي نادر بوده لذا نمي توان كشف كرد سيرهاي بر عمل به ظاهر حال معصوم بوده است.
دوم: احاديثي كه ما را أمر مي كنند به تمسك به كتاب وسنّت. شهيد به اين هم اشكال ميكند كه كتاب وسنت از آن جهت كه لفظي هستند واجب است به ظهوراتشان عمل كنيم واين چه ربطي به ظهور حالي دارد ظهور حالي نه كتاب است ونه سنت.
سوم: سيره عقلاست، كه تنها دليل ما در اين مسأله است. بناي عقلاء بر اين است كه در اغراض شخصي تكويني وتشريعياشان به ظهور حال متكلم اعتماد كنند. وشارع هم اگر راضي نباشد با او اينگونه معامله كنند بايد منع كند از اينكه نكرده كشف مي كنيم امضاء اين سيره را. فقط يك شرطي براي كشف اين امضاست وآن عبارت است از اينكه اين امضاء را بواسطه ظهور حال شارع كشف نكنيم والا دور لازم مي آيد بلكه بايد از طريق همان دو دليل عقلي كشف كنيم، يعني امر به معروف ونهي از منكر يا اينكه چون غرضي دارد نبايد باعث فوت غرضش بشود.
5- مقدمات دخیل در واجب شرعی سه قسم شده که دو قسم آن وجودی است ضمن تشریح هر سه قسم با مقایسه دو قسم وجودی تفاوت میان آن دو ؟
مقدمات در يك تقسيم بندي دو گونه اند : 1). مقدمه وجوبی که مقدمه فعلیت یافتن وجوب است این مقدمه بوسیله شارع برای تکلیف قرار داده می شوند و در مقام جعل حکم مفروض الوجود و به صورت قضیه حقیقیه لحاظ میشود.مانند استطاعت برای حج که هنگام جعل مقدر الوجود لحاظ میشود و فعلیت وجوب حج متوقف بر تحقق ان است. 2) مقدمه وجودی که مقدمه تحقق واجب است مانند طی مسافت برای انجام حج که شرط تحقق واجب است نه وجوب . که این مقدمه(وجودی ) بر دو قسم است :الف). مقدمات وجودی عقلی .ب). مقدمه وجودی شرعی – که در حالت اول که مقدمه عقلی باشد تکویني می نامند مثل نصب نردبان برای کسی که می خواهد از سطحی بالا رود –و حالت دوم که مقدمه شرعی است تشریع می نامند مثل مقدمه بودن وضوء برای تماز که اگر شارع این اگاهی را اعلام ننماید عقل به ان پی نمی برد .
تفاوت مقدمات شرعی و عقلی در مورد مقدمات شرعيه وجوديه مثل طهارتي كه در نماز شرط شده است، أمر به مقيد تعلق گرفته است يعني صلاة با طهارت كه مقيد را اگر تحليل كنيم برگشتش به أمر به ذات مقيد(صلاة) و أمر به تقيّد(اين نماز با طهارت باشد) است واينطور نيست كه ابتداء أمري به قيد يعني طهارت تعلق گرفته باشد. پس اگر مكلف ذات مقيد (نماز) را بياورد، مأمور به را امتثال نكرده است وبايد تقيد را هم ايجاد كند وتقيد حاصل نميشود مگر با طهارت(وضوء وتيممم وغسل) پس آوردن طهارت مقدمه است براي تحصيل تقيد يعني صلاة عن طهارة محقق نميشود مگر با طهارت خلاصه اينكه طهارت مقدمه است براي تحصيل تقيّد وتقيّد خودش مقدمه است براي تحقق واجب. در صورتي كه در مقدمات عقليه وجوديه فقط يك أمر داريم آن هم به ذات فعل ومقدمه مباشرة براي خود فعل است چون ديگر تقيدي نيست تا اول مقدمه براي آن بشود وتقيد مقدمه براي مأمور به بشود مثلا براي حج، سفر مقدمه آن است وبراي رفتن بالاي بام نردبان مقدمه است وچيز ديگري بين واجب ومقدمه واسطه نميخورد
3/11/89
1..حدود حجیت ظهور چه مقدار است ؟(اين سوال از آنن مواردي است كه معلوم نيست ممتحن چه مي خواهد لذا هرچه احتمال مي دهيد مربوط به اين سوال است باشد را مي نويسيد)
بنابر قول صحیح، در موضوع حجیت ظهور ـ که بیان می کرد موضوع حجیت، ظهور تصدیقی ثانی همراه با عدم علم به قرینه ی منفصله است ـ حالت های مختلف مخاطب هنگام شنیدن یک سخن به شکل زیر است:
حالت اول : یقین به عدم قرینه مطلقاً ( متصله و منفصله )
حالت دوم : یقین به عدم قرینه متصله و شک در وجود قرینه منفصله (منظور از یقین به عدم قرینه متصله، آن است که علم داشته باشیم که غیر از قرائن متصله ای که دریافته ایم قرینه ی متصله ی دیگری وجود ندارد)
حالت سوم : شک در وجود قرینه متصله
در حالات اول و دوم موضوع اصالة الظهور محقق بوده و ظهور کلام حجت می باشد. اما در حالت سوم اگر شک در وجود قرینه متصله مستقر بوده و نفی نشود، نه تنها موضوع اصالة الظهور محقق نخواهد شد، بلکه ظهور کلام نیز حجت نخواهد بود؛ زیرا موضوع حجیت، ظهور تصدیقی ثانی است و این ظهور، وقتی محقق می شود که ما به عدم قرینه ی متصله یقین داشته باشیم.
نظر شهید: ظهور در صورت علم به عدم قرينه متصله وعدم علم به قرينه منفصله حجت است ولي اگر شك كرديم كه قرينه متصله وجود دارد يانه، يعني احتمال قرينه متصله داديم، اصل عدم قرينه جاري ميكنيم
2.کدام یک از مقدمات زیر متصف به وجوب غیری می شود ؟ مقدمه علمیه، مقدمه عقلیه، مقدمه وجوبیه، مقدمه داخلیه
توضیح: هرگاه وجود واجب بر فعلی متوقف باشد این فعل، متصف به وجوب غیری می شود
مفدمه علمیه : مقدمه ای که تکویناً علم به اتیان واجب متوقف بر آن است. مثلاً هرگاه شک داشته باشیم که قبله در کدام جهت قرار دارد، واجب است برای این که علم به تحقق نماز رو به قبله پیدا کنیم، رو به چهار جهت نماز بخوانیم. این نوع مقدمه، وجوب غیری ندارد. چون در آن وجود واجب، متوقف بر مقدمه علمی نیست بلکه علم به واجب متوقف بر مقدمه علمی است بنابراین معیار وجوب غیری ( توقف وجودی) در موردش صدق نمی کند.
مقدمه عقلیه : مقدمه ای که تکویناً و ذاتاً ، اتیان واجب متوقف بر آن باشد. مانند طی مسافت نسبت به حج که حتی اگر شارع هم امر به آن نکند، اتیان حج متوقف بر آن است. این مقدمه، مصداق قطعی واجب غیری ( بر فرض قبول ملازمه ) است و در این زمینه اختلاف نظری وجود ندارد.
مقدمه وجوبیه : مقدمه ای است که اصل وجوب، متوقف بر آن است مثل استطاعت نسبت به حج. این مقدمه نیز نمی تواند متصف به وجوب غیری باشد زیرا وجوب غیری همواره دو رتبه عقب تر از مقدمات وجوب قرار دارد یعنی هنگام تحقق وجوب غیری، مقدمه وجوب محقق شده و طلب امری که محقق الوجود باشد لغو بوده و بر شارع حکیم قبیح است که هنگام تحقق وجوب غیری، اموری را که وجود دارند ( مقدمات وجوب) را طلب کند.
مقدمه داخلیه : اموری که داخل واجب قرار دارند و جزء آن محسوب می شوند مقدمه داخلیه نامیده می شوند. مانند حمد نسبت به نماز. برخی معتقدند وجوب غیری شامل مقدمه داخلیه هم می گردد زیرا معیار اتصاف یک فعل به وجوب غیری، توقف واجب بر آن فعل است که این معیار در مقدمه داخلیه موجود است. اما برخی می گویند وجوب غیری شامل این مقدمه نمی شود زیرا مقتضی برای اتصاف اجزاء یک واجب به وجوب غیری موجود نیست( چون وجود خارجی جزء(حمد) ، با کل(نماز) متحد است و توقف یک مرکب بر اجزاء اش ممکن نیست). برخی دیگر معتقدند مقتضی موجود است اما مانعی برای این اتصاف وجود دارد. یعنی در واجب مرکب، وجوبی که روی کل رفته و به اجزاء اش هم سرایت می کند، وجوب نفسی است حال اگر این اجزاء را واجب غیری هم بدانیم، مستلزم اجتماع مثلین بوده و محال است.
3. در کدام یک از موارد زیر متصف به وجوب غیری می شود ؟
الف). نهی ارشاد به شرطیت در معامله
ب). نهی ارشاد به شرطیت در عبادات
ج). نهی تکلیفی از شرط غیر عبادی عبادت
د). نهی ارشاد به مانعیت در معامله
( ظاهرا خارج از محدوده است، وگزينه الف صحيح است)
4. با توجه به عبارت یوجد اعتراض مهم علی الاستدلال به مفهوم الشرط فی آیه النباء بان الشرط فی الجمله مسوق لتحقق الموضوع و فی مثل ذلک لا یثبت للجمله الشرطیه مفهوم پاسخ دهید :
الف). اشکال مذکور را بیان
ب). جملیه شرطیه در آیه نبا باید چگونه تصور شود که شرط مسوق موضوع نباشد ؟
الف: یکی از اشكالاتی كه پيرامون استدلال به مفهوم شرط در آيه نبأ مطرح شده آن است که استدلال به مفهوم جمله شرطيه وقتي صحيح است كه شرط محقق موضوع نباشد والا جمله ظاهراً، شرطيه است ولي در حقيقت حمليه است، و لذا اصلا مفهوم ندارد. در آیه شریفه نیز شرط محقق موضوع است زیرا تحقق خبر فاسق (موضوع) به آوردن خبر توسط فاسق(شرط) است و اگر شرط نباشد موضوع محقق نمي شود. پس اين جمله مفهوم ندارد.
ب: موضوع و شرط در اين جمله شرطيه اگر به دو نحو زیر تصور شوند مفهوم برای آیه شریفه ثابت است.
1. موضوع آورنده خبر و شرط فسق آورنده باشد، گويا آيه مي گويد: آورنده خبر چنانچه فاسق باشد تبين كنيد. مرحوم شهيد صدر مي فرمايدکه بدون هيچ شك وشبههاي مفهوم براي این قسم ثابت است چون شرط و موضوع متغايرند وشرط محقق موضوع نيست، زيرا خبر بدون شرط هم محقق می شود، یعنی اگر فاسق نياورد با آوردن عادل، خبر ثابت است.
2. موضوع طبيعي خبر و شرط آوردن خبر توسط فاسق باشد. مفهوم آیه اینچنین می شود: خبر را چنانچه فاسق بياورد تبين كنيد. در این قسم هم ظاهراً مفهوم ثابت است زیرا هرچند كه در اين صورت شرط محقق موضوع است يعني با آوردن فاسق خبر محقق مي شود ولي تحقق موضوع منحصر به آوردن فاسق نيست زيرا همانطور كه با آوردن فاسق محقق مي شود با آوردن عادل هم محقق مي شود. ( نظر شهید آن است که این احتمال به ظهور عرفی آیه شریفه نزدیک تر است)
5. با توجه به عبارت و هناک اعتراض یواجه الاستدلال بالسیره علی العمل بخبر الثقه و هو ان السیره مردوع عنها بالایات الناهیه عن العمل بالظن الشامله باطلاقها لخبر الواحد پاسخ دهید :
الف). اعتراض را تبیین
ب). به نظر مصنف جواب صحیح به این استدلال چیست؟
الف: یکی از راه های اثبات سنت عمل به خبر واحد استدلال به سیره عقلاء بود. به سيره عقلاء صغروياً اشكال شده، به اين صورت كه شارع بواسطه عمومات قرآني مثل” إنّ الظن لا يغني من الحق شيئا” از عمل به اين سيره نهي كرده است. پس خبر ثقه كه مفيد علم نباشد حجت نيست.
ب: پاسخ شهید صدر به این استدلال آن است که اگر گفته شود عمومات قرآنی رادع از سیره متشرعه از اصحاب اهل بیت و محدثین معاصر با معصومین (علیهم السلام) است، این ادعا خلاف واقع است چون سیره متشرعه بر عمل به خبر ثقه علی رغم وجود عمومات قرآنی مذکور بالفعل درمیان ایشان برپا بوده و انعقاد سيره متشرعه بر عمل به خبر ثقه روشن میکند که آيات ناهيه اصلا رادعيت نسبت به عمل به خبر ثقه نداشته اند. والا متشرعه از آن جهت كه تابع شرع هستند به هيچ وجه به خبر ثقه عمل نميكردند
اما رادعيت آيات ناهيه نسبت به سيره عقلاء می تواند معقول باشد چون آنها در مجالات ديگر به خبر ثقه عمل ميكنند و طبيعتاً در شريعت هم طبق اين سيره عمل ميكنند لذا اگر اين عمل باعث نقض غرض مولي بشود بايد از آن ردع كند. ولی چون اين سيره نیز چنان در بين مردم استوار است كه اگر خدا بخواهد از آن نهي كند بايد صريحاً نهي كند و نهي در ضمن عمومات واطلاقات براي ممانعت از چنين سيرهي محكمي كفايت نميكند لذا سيره عقلاء بر عمل به خبر ثقه حجت است و آیات مذکور صلاحیت ردع آن را ندارند.
6. قاعده تسامح در ادله سنن را بیان و دلیل آن قاعده را ذکر و نظر مصنف در خصوص این قاعده ؟
باتوجه به اینکه موضوع حجیت خبر ثقه است نه مطلق خبر اما گاه در خصوص مستحبات و یا احکام غیر الزامی ( کراهت و استحباب) به شکل کلی گفته می شود كه موضوع حجیت مطلق خبر است و لو اينكه راوي آن ضعيف باشد. این قاعده معروف به قاعده تسامح در ادله سنن( آسانگیری در ادله ی مستحبات) می باشد و دلیلش هم رواياتي است كه معروف به روایات ( من بلغ ) است و ميگويد : أنّ من بلغه عن النبيّ ثواب على عمل فعمله كان له مثل ذلك و إن كان النبيّ لم يقله؛ اگر روايتي از پيامبر رسيد دلالت ميكرد كه ثوابي بر عملي مترتب است وآن را انجام داديد، ثواب آنرا ميبريد ولو اينكه چنين ثوابي از پيامبر نقل نشده باشد.
شهيد ميفرمايد در اين روايات 4 احتمال وجود دارد:
1. بلوغ، موضوع حجيت است، یعنی هر خبري (در مستجبات) كه واصل شود حجت است.
2. به مجرد تحقق بلوغ آن فعل واقعاً مستحب ميشود، هرچند فی نفسه استحبابي نداشته باشد مثلاً اگر ابن ملجم گفت در نوروز غسل ثواب دارد، اين غسل شايد در واقع استحبابي نداشته باشد ولی چون خبرش به ما رسيده شارع براي آن جعل استحباب ميكند.
3. این روايات ارشاد به حكم عقل هستند كه ميگويد احتياط حسن است وكسي كه منقاد و فرمانبردار است استحقاق ثواب دارد.
4. این روايات يك وعده مولوي هستند وخود اين وعده و جعل، مصلحت دارد چون باعث ميشود مردم به اميد به دست آوردن ثواب، اين اعمال را انجام بدهند و به صرف اينكه ضعيف السند هستند آنها را كنار نگذارند.
احتمال اول خلاف ظاهر روايات من بلغ است چون ظاهر روايات اين است كه استحباب را براي عنوان من بلغه الثواب بار ميكنند خواه فعل در واقع استحباب داشته باشد يانه، لذا اين با عنوان ثانوي سازگار است يعني احتمال دوم نه عنوان اولي كه احتمال اول باشد
7. مراد از عدم النقل چیست ؟ و آیا مصنف آن را حجت می داند به چه دلیل ؟
اصالة عدم النقل یا اصالة الثبات فی اللغه یک اصل عقلائی است که بیانگر آن است که هرگاه عقلاء در تغییر و نقل معنای ظهور موضوعي عصر سماع نسبت به ظهور موضوعي عصرصدور ( تکلم ) شك كردند بنا را بر عدم نقل و تغییر می گذارند به عبارت ديگر اصالة الثبات در لغت را جاري ميكنند و مي گويند ظهور موضوعي عصر سماع همان ظهور موضوعي عصر صدور است.
شهید صدر منشأ این اصل را سیره عقلاء و سیره متشرعه میداند که این دو به دلیل سکوت شارع و عدم ردع او، دلیل بر حجیتاصل عدم نقل را به اثبات می رسانند.
سیره عقلاء در مورد اصل عدم نقل به این معناست که اگرچه تغییر و دگرگونی در زبان و لغات در طی زمانها اتفاق می افتد اما به دلیل کند بودن این تغییر نوعی ثبات پنداری در بین عقلاء رواج یافته که به سبب آن به احتمال تغییر یک زبان اهمیت نمی دهند. و از آنجا که این سیره مورد ردع شارع قرار نگرفته دلیل حجیت اصل عدم نقل بواسطه سیره عقلاست.
سیره متشرعه در مورد اصل عدم نقل به این معناست که اصحاب و یاران ائمه (علیهم السلام) که در دوران متأخر امامت بوده اند به احتمال تغییر در ظواهر موضوعی روایات صادره از معصومین متقدم (علیهم السلام) اهمیت نمی دادند و شارع مقدس هم در مقابل این عمل آنان سکوت اختیار کرده و هیچ گونه ردعی ننموده است از همین جا استفاده می شود که چه بسا این رفتار را ( که می توانند به روایات حدود دو قرن قبل بدون اینکه احتمال تغییر زبان را بدهند عمل کنند) از امام (علیه السلام) آموخته باشند.
8. مراد از قاعده ان الاضطرار لا ینافی الاختیار عقابا را همراه نظر مصنف بیان کنید ؟
هنگامی که مکلف قدرت بر انجام مأمور به را دارد، ممکن است به واسطه یکی از اسباب سه گانه عصیان، تعجیز و عجز از انجام تکلیف ناتوان گردد. در فرض عصیان و تعجیز و همچنین عجزی که حدوثش بر مکلف معلوم باشد عنوان اضطرار بسوء الاختیار صدق می کند که همه ی علما عقاب را در این فرض ثابت می دانند. ولی درباره سقوط تکلیف، قول مشهور با قول شهید صدر متفاوت است. اما در عجزی که برای مکلف معلوم نباشد عنوان اضطرار بسوء الاختیار صادق نیست و لذا موجب رفع تکلیف و ادانه است.
قول شهید صدر در باره سقوط تکلیف به واسطه حدوث اضطرار بسوء الاختیار: ایشان معتقد است که اضطرار ناشی از سوء اختیار مکلف، مسقط تکلیف نیست همانگونه که مسقط ادانه و عقاب نیست.
تحلیل نظر شهید صدر: فعلیت تکلیف متوقف بر ثبوت ادانه و مسئولیت است و چون حدوث قدرت برای ثبوت ادانه کافیست، بنابراین عدم بقاء قدرت ( چه ناشی از سوء اختیار باشد یا غیر آن) در بقاء تکلیف نقشی ندارد. در نتیجه هیچ تفاوتی بین اختیار و اضطرار بسوء الاختیار از جهت ادانه و عقاب و فعلیت تکلیف نیست.
9. با توجه به عبارت اذا اشتراط علی الشخص ان یزور الامام حسین فی عرفه کل السنه و استطاع بعد ذلک فیقدم و جوب الحج برای فرع مذکور دلیل بیاورید.
در باب تزاحم معیار تشخیص تقدیم و تأخیر دو تکلیف متزاحم ، اهمیت ملاک است، یعنی تکلیفی که ملاکش دارای اهمیت بیشتری باشد مقدم شده و تکلیف دیگر مؤخّر می گردد. اما تکالیفی که مقید به عدم مانع شرعی هستند ( یعنی در صورتی به فعلیت می رسند که تکلیفی هر چند کم اهمیت تر بر خلاف آنا نباشد) از این قانون پیروی نمی کنند و تقدیم و تأخیر آنها بدون توجه به اهمیت ملاک است. درصورت تزاحم این دو گونه تکلیف، تکلیف مطلق بر تکلیف مقید به عدم مانع شرعی مقدم می شود. فرع مذکور هم از همین موارد است وقتی شخصی بر خودش شرط می کند که هر سال در روز عرفه به زیارت امام حسین (علیه السلام) برود و آن گاه پس از این شرط مستطیع شود و وجوب حج هم بر عهده ی او آید. دلیل وجوب حج ( تکلیف مطلق) مقدم بر دلیل وجوب وفاء به شرط زیارت در روز عرفه ( تکلیف مقید به عدم مانع شرعی) می شود. زیرا دلیل وجوب حج مقید به عدم مانع شرعی نیست در حالی که دلیل وجوب وفاء به شرط، مقید به این قید است.
10. مراد از مقدمه مفوته و مثالی برای آن بیان کنید.
مقدمه مفوته مقدمه واجبی است که اگر قبل از فرا رسیدن زمان واجب، تحصیل نگردد موجب فوت واجب می شود و نمی توان واجب را در زمان خودش اتیان نمود. مثال: زمانی که مکلف قبل از زوال شمس و فرا رسیدن وقت اتیان نماز ظهر قادر بر وضو باشد و می داند که بعد از زوال، قادر بر وضو گرفتن نمی باشد، در اینصورت اگر قبل از زوال، وضو نگیرد بعد از زوال قادر بر اتیان نماز با وضو نخواهد بود و این واجب از او فوت خواهد شد.
23/3/91
قضیه استحاله اخذ العلم بالحکم فی موضوع نفسه از کدام یک از انواع قضایای عقلی است؟ 1.
قضیه عقلیه فعلیه ترکیبیه
2. موضوع حجیت ظهور کدام است؟
ظهور موضوعی تصدیقی عصر نص و صدور
3- نظر شهید صدر در مورد ملازمه شرعی بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه چیست؟
به نظر شهید صدر ملازمه شرعی بین مقدمه و ذی المقدمه باعث می شود که وجوب مقدمه به ذی المقدمه سرایت کند با این تفاوت که وجوب ذی المقدمه نفسی و اصالی ، اما وجود مقدمه وجوب تبعی و غیری است و تبعی بودند آن 1 – به این معناست که وجوب مقدمه معلول وجوب ذی المقدمه است 2 – وجوب مقدمه تابع و معلول مصلحت ذی المقدمه است و مصلحت باعث پیدایش دو وجوب شده که یکی اصالی و دیگری تبعی است
4- در چه مرحله ای قید می تواند در موضوع احکام اخذ شود ؟
(دقيقا نمي دانم كجا بيان شده پس از مواردي است كه بايد اجتهادي جواب داداگر يافتيد به استاد پيام كنيد) همه قيود در مرحله ملاك مي توانند در موضوع أخذ شوند، امادر مرحله جعل فقط قيودي مي توانند أخذ بشوند كه از قِبَل أمر ناشي نشده باشند مثلا قصد امتثال أمر از ناحيه خود أمر ناشي شده است لذا متأخر است ونمي تواند در متقدم أخذ بشود بله مفاهيم ذهني وعلمي اين قيود مي تواند در مرحله جعل أخذ بشود.
5- اعتراض مطرح در عبارت «و هناک اعتراض یواجه الاستدلال بالسیره فی اثبات حجیه الخبر و هو ان السیره مردوع عنها بالایات الناهیه عن العمل بالظن الشامله باطلاقها لخبر الواحد ……..غیر معقول لانه دور » را توضیح و مراد از دور در جواب را بیان کنید .
مرحوم آخوند : رادعيت عمومات از سيره متوقف است بر رادعيت عمومات از سيره. كه اين همان توقف الشيء علي نفسه يا دور صريح است. نهی عموم ها معقول نیست چون مستلزم دور است .
اشکال شهید صدر:
شهید صدر این دور را قبول ندارند زیرا شمول خبر ثقه توسط عمومات قرآنی را متوقف بر عدم علم به تخصیص خبر ثقه از این عمومات می داند نه علم به عدم تخصیص عمومات وقتي رادعيت دارند كه در عموم خودشان حجت باشند، وبراي اينكه درعمومشان حجت باشند بايد هيچ مخصّصي وجود نداشته باشد والا عمومشان بهم ميخورد، وبراي اينكه مخصصي وجود نداشته باشد بايد اين عمومات نسبت به سيره رادع باشند يعني از اين سيره نهي كنند چون اگر سيره منعقد بشود اين عمومات را تخصيص ميزند واز حجيتش در عموم ساقط ميشود، در نتيجه رادعيت عمومات از سيره متوقف است بر رادعيت عمومات از سيره. كه اين همان توقف الشيء علي نفسه يا دور صريح است. شهيد صدر در جواب آخوند به يك نكته لطيفي اشاره ميكند كه مرحوم آخوند از آن غافل بوده، ميفرمايد: ما هم قبول داريم كه رادعيت عمومات متوقف بر اين است كه در عمومش حجت باشند ولي مقدمه دوم شما را قبول نداريم كي گفته: اگر عمومات بخواهند در عمومشان حجت باشند نبايد مخصصي وجود داشته باشد؟ بلكه اگر وجود مخصص را احراز نكنيم براي حجيتشان در عموم كافي است. واين عدم احراز مخصص ماداميكه دليلي بر امضاي سيره نداشته باشيم حاصل است. يعني ماداميكه احراز نكنيم خبر ثقه حجت شده است اين عموم به حال خودش باقي است. لذا از سيره ردع ميكند.
6- بین اصاله الظهور و اصاله القرینه از حیث مجری چه تفاوتی است ؟فرق دیدگاه صاحب کفایه و ششیخ انصاری درباره این دو اصل چیست؟
اصالةالظهور و اصل عدم قرينه دو اصل عقلائي هستند كه اولي در جايي جريان دارد كه ظهور تصديقي براي ما وجدانا يا با اصلي عقلائي محرز شده باشد ودومي هم در هنگام شك در قرينه متصله جاري ميشود جايي كه شك ناشي از غفلت يا عدم توجه شنونده وناقل باشد.
شيخ انصاري أصالةالظهور را در طول اصل عدم قرينه ميبيند يعني ميگويد شك در انعقاد ظهور ناشي از شك در وجود قرينه است، لذا اگر اين اصل جاري شود ديگر نياز به اجراي اصالة الظهور نيست. اما با نظر آخوند مخالف است چون مرحوم آخوند ميگويد: اصل عدم قرينه در طول اصالة الظهور است چون چون شك در وجود وعدم قرينه مسبب وناشي از شك در تحقق ظهور است چون ارتكاز عقلاء بر اين است كه مراد جدي متكلم هماني است كه شنونده ميشنود پس متكلم معناي ديگري را اراده نكرده است. لذا با اصالة الظهور از اصل عدم قرينه بي نياز ميشويم.
7- تفصیل محقق نائینی بین حجیت ظهور در مقام اغراض شخصیه و ظهور در مقام نتظیم علاقات بین آمرین و مامورین را توضیح و نظر شهید صدر ؟
محقق نائيني درصدد بر ميآيد تا اين تفصيل را به نحو ديگري ردّ كند.مي فرمايد: عقلاء در زندگي روزمرهاشان به دو نحو با ظهورات معامله ميكنند:گاهي در عرصه رسيدن به اغراض ونيازهاي شخصي خود،وگاهي در عرصه اغراض تشريعي وروابط بين عبد ومولي وآمر ومأمور به آن،اگر در عرصه اول بخواهند به ظهور عمل كنند مثلا كالايي بخرند يا آدرسي بپرسند، ظهور نزد آنها حجت است مادامي كه ظن شخصي به خلاف پيدا نكنند، چون عقلاء براي رسيدن به نيازهاي شخصي خود به ظن نوعي كه از ظواهر حاصل ميشود اكتفا نميكنند مگر اينكه براي آنها موجب ظن شخصي به وفاق بشود يعني از ظن نوعي ظن شخصي پيدا كنند. به اين معنا كه هر عاقلي براي رسيدن به اهداف شخصي خود از راههايي پيش ميرود كه به نظر خودش به نتيجه ميرسد، وكار به اعتقاد ديگران ندارد، لذا اگر ظن نوعي به نظر خودش ظن آور وكاشف از واقع بود به آن عمل ميكند والا عمل نميكند.ولي در عرصه أغراض تشريعي يعني روابط بين عبد ومولي وآمر ومأمور(يعني جايي كه عقاب ومؤاخذه در كار باشد) بر ظهور نوعي اعتماد ميكنند، چون درصدد اثبات تنجيز وتعذير هستند لذا بايد به ظهوري اعتماد كنند كه در نزد عموم عرف قابل قبول باشد وآن ظن نوعي است و ظن شخصي نميتواند معذريت بياورد.يعني اگر خبر ثقه قائم شد كه دعاي اول ماه واجب است مكلف به صرف اينكه ظن شخصي به خبر ثقه پيدا نكرد معذور نيست بلكه مؤاخذه ميشود.
نظر شهید صدر : شهيد ميفرمايد كلام ميرزا متين وصحيح است ولكن آن نكته اي را كه عقلاء بر اساس آن بين دو عرصه شخصي وتشريعي فرق ميگذارند را بيان نكرده است. اين طور نيست كه حجيت ظهور يك اصل تعبدي باشد كه عقلاء بايد در روابطشان با مولي رعايت كنند بلكه اصلي عقلائي است كه جنبه كاشفيت دارد، لذا بايد بحث بشود چطور ممكن است ظن نوعي در مجال تشريعي كاشفيت دارد ولي در مجال شخصي كاشفيت ندارد.يعني در آنجا حجت است ودر اينجا نيست.شهيد ميفرمايد:ملاك حجيت ظهور، كاشفيت آن از واقع ومراد جدي است ولكن در أغراض تشريعي وروابط عبد ومولي اين ظهور بايد از ديد شارع كاشفيت داشته باشد نه مكلف به خلاف اغراض شخصي كه بايد نزد افراد بشر كاشفيت داشته باشد. پس معيار كاشفه بودن ظهور در أغراض تشريعي خود مولي است.مولي به ظواهر كلام خودش دو نحوه نگاه ميتواند داشته باشد:اول: بصورت تفصيلي تك تك ظواهر را لحاظ كند ببيند آيا ظاهر آنها مراد جدي او است يا نه؟ در اين صورت بطور قطعي ميتواند مشخص كند كه كدام ظاهر مطابق مراد جديش است وكدام ظاهر نيست، ويك معيار وضابطه خاصي براي هريك از ظهورات خود بدهد.
دوم: بصورت اجمالي وكلي تمام ظواهرش را نگاه كند نه اينكه تك تك لحاظشون كند، يا اينكه ميبينه غالب آنها مطابق مراد جديش است ويا اينكه نيست، اگر نباشد پس بايد عقلاء را از بنايشان كه عمل به ظواهر است نهي كند، از اينكه ميبينيم نهي نكرده فهميده ميشود كه غالب آنها مطابق مراد جديش است، وشارع اين غلبه را كاشف قرار داده از مراد جدي وواقعي خودش، يعني ديده از 100تا ظاهرش، 90 تا مطابق مراد جديش است لذا اين غلبه را حجت قرار داده وگفته به ظواهر كلامم عمل كنيد.نتيجه: شارع وآمرين بصورت دومي به ظواهرشان نگاه ميكنند يعني اجمالي، ودر بحثهاي پيشين شهيد مطرح كرده كه ملاك حجت كردن ظواهر، قوه احتمال است يعني همين غلبه مطابق بودن ظواهر با مراد واقعي شارع، بعبارت ديگر چون ديده 90درصد ظواهرش مطابق واقع است ظواهر را حجت كرده است. لذا اگر شما يك ظاهري را ديديد احتمال دارد 90درصد مطابق واقع باشد وبه همين جهت از ظن شخصي خود چشم پوشي ميكنيد.پس اين تفصيل هم درست نيست، چرا؟ چون ما بحثمان پيرامون ظواهر مولي است كه گفتيم مطلقا حجت است ولو اينكه ظن شخصي به خلاف داشته باشيم.
8- مراد از ثبوت الامرین بالضدین علی نحو الترتب را توضیح و دلیل صاحب کفایه بر استحاله آن را بیان کنید
همه متفقند كه علاوه بر قدرت تكويني بر فعل، عدم أمر به ضد هم در هر تكليفي شرط است؛ ولكن در تفسير عدم أمر به ضد باهم اختلاف دارند، دو تفسير در مقام وجود دارد:
يك) عدم أمر به ضد يعني اينكه مكلف،مأمور به يك فعل ديگري كه قابل جمع با اين فعل نيست نباشد، مثلا اگر أمر به نجات متوجه اوست مستحيل است أمر به صلاة هم متوجه او باشد، يعني در أمر به صلاة شرط شده كه مأمور به فعلي ضد صلاة نباشد كه نتواند بين آنها جمع كند. ثمره اين تفسير چيه؟ مكلف به محض اينكه مخاطب أمر به ضد شد ديگر نسبت به ضد ديگر تكليف ندارد ونياز نيست كه حتما مشغول به آن ضد شده باشد. در مثال بالا اگر مأمور به نجات شد، ديگر أمر به صلاة متوجه اش نيست خواه مشغول نجات شده باشد خواه اينكه بنشيند گوشهاي وعصيان أمر به نجات را بكند.
دو) عدم أمر به ضد يعني اينكه مكلف مشغول امتثال أمر به ضد نباشد، در مثال اگر مكلف مشغول نجات غريق باشد، تكليفش به صلاة ممكن نيست، چون از آوردن هردو عاجز است. ولي اگر عصيان كرد ومشغول نجات نشد، أمر به نماز متوجه اوست چون شرط تكليف نماز عدم اشتغال به ضد ديگر است كه در اينجا محقق است. كه در اين صورت دو تكليف متوجه مكلف مي شود، يكي أمر أهم كه نجات غريق است وديگر أمر به صلاة كه شرطش يعني عدم اشتغال به أهم محقق شده است. كه از آن به أمر به ضدّين به نحو ترتب تعبير مي كنند.
قول اول مختار مرحوم آخوند است چرا؟ چون قول دوم را مستحيل مي داند، زيرا اگر عدم اشتغال به أهم(ضد ديگر) بخواهد شرط تكليف باشد معنايش اين است كه در صورت عدم اشتغال به أهم دو تكليف متضاد در حق مكلف فعلي شود يكي خود أهم وديگري مهم كه شرطش يعني ؟؟عدم اشتغال به أهم حاصل است، كه اين محال است لذا قول دوم باطل است. چرا قول دوم محال است؟ چون اگر مكلف هردو را ترك كند مستحق دو عقاب است درحاليكه فقط بر يكي قدرت دارد وبايد بر ترك يكي عقاب بشود نه دوتا، وفعلي بودن هردو، تكليف به غيرمقدور است. پس قول دوم باطل و قول اول صحيح است.
9- مراد از شرط متاخر را در قالب مثالی بیان کرده و دو ثمره بحث از امکان یا امتناع شرط متاخر را بنویسید .
10- با توجه به عبارت قد یقال با لا جزائ بدعوی الملازمه العقلیه بین الامر الظاهری و بین الاجزائ لان الامر الظاهری فی حاله المخالفه للواقع … چرا حکم ظاهری بنا بر مسلک سببیت باید چنن مصلحتی داشته باشد > جواب شهید صدر بر آن .
***
16/11/1389
1- عبارت ذیل را دقیقا ترجمه کرده و بیان کنید مربوط به کدام بحث است ؟ و الفارق بین التقریبین : ان التقریب الاول یتکفل مونه اثبات جری اصحاب الائمه فعلا علی العمل بخبر الثقه و بینما التقریب الثانی یکتفی باثبات المیل العقلائی العام الی الخبر الثقه …..
2- مقدمات دلیل انسدا د را به ترتیب بیان کنید .
1). علم اجمالي داريم كه در شريعت تكاليف الزامي زيادي وجود دارد، كه بايد بخاطر منجزيت علم اجمالي آنها را امتثال كنيم والا ما با بهائم از جهت نداشتن تكليف فرقي نمي كنيم.
2). راه علم وعلمي نسبت به اين تكاليف براي ما منسدّ است يعني نه نمي توانيم علم وجداني به آنها پيدا كنيم ونه علم تعبدي، چون براي حصول علم وجداني نياز به نص قرآني يا خبر متواتر ويا اجماع محصل ويا دليل قطعي عقل داريم كه هيچ كدام از اينها حاصل نيست ويا به ندرت حاصل است. واما چرا علم تعبدي نداريم چون فرض اين است كه هنوز دليلي بر حجيت خبر ثقه قائم نشده است.
3). موافقت قطعي با اين علم اجمالي ممكن نيست زيرا بايد در همه موارد شبهه احتياط كنيم واين منجر به عسر وحرج مي شود لذا موافقت قطعي واجب نيست.
4). در هر شبههاي هم نمي توان به اصول عمليه مراجعه كرد زيرا نتيجهاش ناديده گرفتن تنجيز علم اجمالي است، مثلا شما علم اجمالي داريد كه يكي از اين دو ليوان نجس است شما نميتوانيم در هردو برائت جاري كنيد چون نتيجهاش مخالفت قطعي با علم اجمالي.
5). كه در حقيقت نتيجهگيري است، يك علم اجمالي منجز داريم كه نمي توانيم نسبت به آن بي تفاوت باشيم وهيچ راهي هم براي معين كردن تكاليف الزاميه نداريم واحتياط هم عسر وحرجي بود ونمي توانستيم به اصول عمليه مراجعه كنيم لذا در پيش پاي ما هيچ راهي نيست جز اينكه يا به ظن عمل كنيم يا به احتمال مخالفش، كه صورت دوم ترجيح مرجوح است وعقلا قبيح است پس احتمال اول كه عمل به مطلق ظن مي باشد متعين است.
3- در اخبار من بلغ چهار احتمال بدوی مطرح است آن را مطرح کنید ؟
1). بلوغ، موضوع حجيت است، هر خبري(در مستجبات) كه واصل شود حجت است.
2). به مجرد تحقق بلوغ آن فعل واقعا مستحب ميشود، يعني في نفسه شايد واقعا استحبابي نداشته باشد ولي مقيدا للبلوغ استحباب پيدا ميكند. مثلا اگر ابن ملجم گفت در نوروز غسل ثواب دارد، اين غسل شايد در واقع استحبابي نداشته باشد ولو چون خبرش به ما رسيده شارع براي آن جعل استحباب ميكند.
3). روايات ارشاد باشند به حكم عقل كه ميگويد احتياط حسن است وكسي كه منقاد وفرمانبردار است استحقاق ثواب دارد.
4). روايات يك وعده مولوي هستند وخود اين وعده وجعل، مصلحت دارد چون باعث ميشود مردم به اميد به دست آوردن ثواب، اين اعمال را انجام بدهند وبه صرف اينكه ضعيف السند هستند آنها را كنار نگذارند.
ب). تفاوت نظری احتمال سوم نسبت به باقی احتمالات چیست ؟
از لحاظ نظري فرقهايي بين اين احتمالات وجود دارد، در احتمال سوم حكم ارشادي است وشارع اعمال مولويتي نكرده بخلاف سه احتمال ديگر. ودو احتمال آخر متضمن جعل حكمي از طرف شارع نيستند بخلاف دو احتمال اول.
ج). نقطه اشتراک و وجه تفاوت احتمال اول و دوم ؟
نقطه اشتراک : متضمن جعل حكمي از طرف شارع هستند.
نقطه تفاوت : بين احتمال او ل دوم در اين است كه حكم در اولي ظاهري است ودر دومي واقعي.
4- تنها دلیلی که می توان بر حجیت ظهور حا لی اقامه کرد چیست و چرا به سایر ادله حجیت ظواهر نمی توان تمسک جست؟
شهيد مي فرمايد ظهور حالي به مانند ظهور الفاظ حجت است، لذا هر معنايي كه از اين حال به ذهن شما تبادر كرد حجت است.براي حجيت اين ظهور چند دليل ذكر مي كنند: اول: سيره متشرعه است كه آن را ردّ مي كنند چون افعال شارع خيلي نادر بوده لذا نمي توان كشف كرد سيرهاي بر عمل به ظاهر حال معصوم بوده است.
دوم: احاديثي كه ما را أمر مي كنند به تمسك به كتاب وسنّت. شهيد به اين هم اشكال ميكند كه كتاب وسنت از آن جهت كه لفظي هستند واجب است به ظهوراتشان عمل كنيم واين چه ربطي به ظهور حالي دارد ظهور حالي نه كتاب است ونه سنت.
سوم: سيره عقلاست، كه تنها دليل ما در اين مسأله است. بناي عقلاء بر اين است كه در اغراض شخصي تكويني وتشريعياشان به ظهور حال متكلم اعتماد كنند. وشارع هم اگر راضي نباشد با او اينگونه معامله كنند بايد منع كند از اينكه نكرده كشف مي كنيم امضاء اين سيره را. فقط يك شرطي براي كشف اين امضاست وآن عبارت است از اينكه اين امضاء را بواسطه ظهور حال شارع كشف نكنيم والا دور لازم مي آيد بلكه بايد از طريق همان دو دليل عقلي كشف كنيم، يعني امر به معروف ونهي از منكر يا اينكه چون غرضي دارد نبايد باعث فوت غرضش بشود.
5- مقدمات دخیل در واجب شرعی سه قسم شده که دو قسم آن وجودی است ضمن تشریح هر سه قسم با مقایسه دو قسم وجودی تفاوت میان آن دو ؟
مقدمات در يك تقسيم بندي دو گونه اند : 1). مقدمه وجوبی که مقدمه فعلیت یافتن وجوب است این مقدمه بوسیله شارع برای تکلیف قرار داده می شوند و در مقام جعل حکم مفروض الوجود و به صورت قضیه حقیقیه لحاظ میشود.مانند استطاعت برای حج که هنگام جعل مقدر الوجود لحاظ میشود و فعلیت وجوب حج متوقف بر تحقق ان است. 2) مقدمه وجودی که مقدمه تحقق واجب است مانند طی مسافت برای انجام حج که شرط تحقق واجب است نه وجوب . که این مقدمه(وجودی ) بر دو قسم است :الف). مقدمات وجودی عقلی .ب). مقدمه وجودی شرعی – که در حالت اول که مقدمه عقلی باشد تکویني می نامند مثل نصب نردبان برای کسی که می خواهد از سطحی بالا رود –و حالت دوم که مقدمه شرعی است تشریع می نامند مثل مقدمه بودن وضوء برای تماز که اگر شارع این اگاهی را اعلام ننماید عقل به ان پی نمی برد .
تفاوت مقدمات شرعی و عقلی در مورد مقدمات شرعيه وجوديه مثل طهارتي كه در نماز شرط شده است، أمر به مقيد تعلق گرفته است يعني صلاة با طهارت كه مقيد را اگر تحليل كنيم برگشتش به أمر به ذات مقيد(صلاة) و أمر به تقيّد(اين نماز با طهارت باشد) است واينطور نيست كه ابتداء أمري به قيد يعني طهارت تعلق گرفته باشد. پس اگر مكلف ذات مقيد (نماز) را بياورد، مأمور به را امتثال نكرده است وبايد تقيد را هم ايجاد كند وتقيد حاصل نميشود مگر با طهارت(وضوء وتيممم وغسل) پس آوردن طهارت مقدمه است براي تحصيل تقيد يعني صلاة عن طهارة محقق نميشود مگر با طهارت خلاصه اينكه طهارت مقدمه است براي تحصيل تقيّد وتقيّد خودش مقدمه است براي تحقق واجب. در صورتي كه در مقدمات عقليه وجوديه فقط يك أمر داريم آن هم به ذات فعل ومقدمه مباشرة براي خود فعل است چون ديگر تقيدي نيست تا اول مقدمه براي آن بشود وتقيد مقدمه براي مأمور به بشود مثلا براي حج، سفر مقدمه آن است وبراي رفتن بالاي بام نردبان مقدمه است وچيز ديگري بين واجب ومقدمه واسطه نميخورد
فرم در حال بارگذاری ...
۳ نکته کمتر شنیده شده درباره "حلقات شهید صدر"
به نام خدا
...
یکی از کتابهای نامآشنای دانشمند بزرگ حوزوی، شهید سید محمدباقر صدر، کتاب «حلقات» است که برای آموزش علم اصول در سه سطح مبتدی، متوسط و پیشرفته نوشته شده است.
سالهاست که بحث اصلاح و تغییر متون آموزشی علم اصول در حوزه مطرح شده است و دیدگاههای گوناگونی در این زمینه وجود دارد و غالب مدرسان و پژوهشگران آشنا با شیوههای نو و کارآمدتر آموزشی، موافق جایگزینی کتابهای مناسبتری به جای کتابهای موجود هستند؛ در این میان یکی از گزینههایی که همواره به عنوان، جایگزین شایستهای برای کتابهای خستهی اصولی رایج در حوزه معرفی شده است و میشود، کتاب حلقات یا به نام دیگرش «دروس فی علم الاصول» است.
در باب ویژگیها و برتریهای این کتاب نسبت به سایر کتب در این موضوع، سخنّهای بسیاری گفته شده است؛ از یادداشتّهای اینترنتی و نشستهای علمی گرفته تا سخنّهای مراجع تقلید و عالمان طراز اول. در این یادداشت بنا ندارم آنها را بازگو کنم؛ بلکه تنها میخواهم به سه نکتهی کمترشنیدهشده در باب این کتاب اشارتی بکنم:
۱. این کتاب به درخواست و سفارش طلبهای ایرانی نوشته شده است؛
شهید صدر این کتاب را به سفارش و درخواست یکی از شاگردان بسیار محبوب خود یعنی سید عبدالغنی اردبیلی نوشته است؛ ماجرا از این قرار بوده که ایشان به اردبیل میآید و حوزهی علمیهای تأسیس میکند و از آنجایی که متون رایج آموزشی علم اصول او را راضی نمیکرده، از استاد خواهش میکند که کتابی برای تدریس به طلاب این مدرسه بنویسد که شهید صدر نیز این کار را میکند. (۱)
۲. این کتاب به نثر عربی رایج دیگر متون حوزه نوشته شده است؛
حلقات با نثر معاصر با نثر رایج حوزوی
کم نیستند طلابی که تصور میکنند این کتاب به نثر عربی معاصر نوشته شده است؛ نه نثر عربی قدیم که زبان کتابهای رایج آموزشی حوزه است و همین تلقی، یکی از علتهایی است که این دسته از طلاب از ترس اینکه این کتاب را نفهمند، به سراغ آن نمیروند؛ خود بنده به یاد دارم که در سالهای آغازین طلبگی از یکی از استادانم دربارهی این کتاب پرسیدم.
ایشان فرمود: کتاب خوبی است؛ ولی فهمش مشکل است؛ چون به زبان عربی معاصر نوشته شده است و همین اظهار نظر ایشان باعث شد که تا مدتها سراغ این کتاب نروم؛ درحالیکه شهید صدر چنان که خود تصریح میکند، تنها در مجلد اول که بسیار مختصر هم هست، آنهم تا حدی از عربی معاصر بهره گرفته است؛ اما در دو مجلد بعدی که حجم اصلی این دوره را تشکیل میدهند، تعمد داشتهاند که از عربی رایج دیگر متون آموزشی حوزه استفاده کنند.(۲)؛
افزون بر این امروزه این کتاب چند ترجمه و شرح دارد به اضافهی فایلهای صوتی تدریس کلمهبهکلمهی این کتاب که خواندن آن را بسیار آسان کرده است؛ حتی به سبب رعایت استانداردهای آموزشی در این کتاب، یادگیری آن، از بیشتر (اگر نگوییم همهی) دیگر متون آموزشی حوزوی سهلتر است.
۳. این کتاب را مقام معظم هبری به حوزهها و استادان و طلاب توصیه کردهاند.
پیش از هر چیز حیفم میآید که نگویم ایشان این عالم فقید را چگونه ستودهاند. ببینید:
«در میان چهرههای برجستهی حوزههای علمیه در دهههای اخیر، مرحوم آیتالله شهید سید محمدباقر صدر (قدس الله روحه) یکی از ممتازترین و شگفتانگیزترین آنهاست. استعداد خارقالعاده و پشتکار کمنظیر او از وی عالم ذوفنون و ژرفنگری پدید آورده بود که دید نافذ و ذهن جستجوگرش در آفاق علوم متداول حوزهها محصور نمانده و هر آنچه را که برای یک مرجع بزرگ دینی در دنیای متنوع امروز سزاوار است به حیطهی تحقیق و مطالعه کشیده بود و سخنی نو و فکری بکر و اثری ماندگار در آن میآفرید.»
(پیام مقام معظم رهبری به کنگرهی بزرگداشت شهید آیتاللّه سید محمدباقر صدر، ۲۹ دی ۱۳۷۹)
و اما دربارهی این کتاب، معظم له چنین میفرماید:
«تغییر جدی در کتب درسی باید صورت گیرد؛ چون تحول از پایه باید شروع شود. در خودِ کتب درسی باید کار شود و در درس خارج فقه هم مباحث کاربردی و مورد استفاده باید مطرح گردد. بعضی از مباحث -مخصوصاً در اصول و در فقه - وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست؛ ولی در اصول و فقه، این مباحث را میخوانند. یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یکبار حاجتش به بحثی، یا به مبنای معانی حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانی دیگر بیفتد. چه لزومی دارد ما این همه در مباحثِ غیر لازمِ اصولِ، معطل شویم؟ در این زمینه، مرحوم شهید صدر (رضوان اللَّه علیه) کار خوبی کردهاند. آن کاری که ایشان در باب اصول کردند و آن پیشنهادی که در زمینهی درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است».
(بیانات معظمله در در ۱۳ آذر ۱۳۷۴ در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی با ایشان)
امید است که مدیران معظم و معزز حوزهّهای علمیه در کنار پاسداری از سنتهای اصیل حوزوی به اقتضائات و نیازهای امروز حوزه و مخاطبان آن توجه بیشتری کنند تا شاهد حوزهای کارآمدتر و پاسخگوتر باشیم./۸۴۱/ی۷۰۴/س
حجت الاسلام محمدرضا آتشین صدف، پژوهشگر و نویسنده حوزه علمیه قم
پینوشت
(۱) دروس فی علم الأصول: الحلقه الأولی و الثانیه (چاپ مجمع الفکر الاسلامی)، 109.
(۲) همان، ص ۱۳۰.
فرم در حال بارگذاری ...
فایل های صوتی تدریس استاد دکتر طباطبائی
به نام خدا
با سلام
با توجه به اینکه ایام امتحانات نزدیک هست .
و با توجه به نیاز شما دوستان
فایلهای صوتی استادطباطبائی رو لینکش رو اینجا میذارم .
هرگونه نظر و اشکالی اگر در فایلهای صوتی بود ، درخود همان وبلاگ متذکرشوید.
این فایلها شامل اصول(1-4) و منطق 3 مظفر میباشد
فایلهای صوتی اصول شهید صدر حلقه ثانی
فایلهای صوتی اصول شهید صدر حلقه ثالثه
التماس دعا وموفق باشید
سلام علیکم دوست عزیز
خدا قوت
بحث حجیت قطع در بین صوتها نیست باید بعد از بحث نوعان می بود که نیست اگر بارگذاری بفرمایید خیلی عالیه میشه
منتظر باشم؟؟
متشکرم
سلام
من هم نتونستم فایلهای صوتی حلقات رو دانلود کنم، در دسترس نیست…
سلام عزیزم فایلها رو امتحان کردم باز میشند اگه فایل خاصی رو دیدید باز نمیشه بفرمایید تااون مورد خاص رو بررسی کنم. متشکرم
سلام
چقدر وبلاگ شما کار آمد است.اجرتون با امام علی علیه السلام
خواهش میکنم دوست عزیز، خوشحالم که مفید بوده براتون . از اینکه مارو از نظر خودتون بهره مند کردید متشکریم.
با سلام و خدا قوت
فایل صوتی درس اصول فقه مظفر از مقدمه عبادی تا آخربحث ملازمات عقلی و اول مباحث الحجة تا آخر بحث حجت ظواهر و نیز مبحث قیاس (باب ثامن) و تعادل و تراجی و همچنین تجزیه و ترکیب تکمیلی فائزی نسب . در صورتی ممکن مساعدت نمایید.تشکر
با سلام و احترام
اقدام متفاوتی است و قابل تحسین
از تلاش شما متشکریم
موفق باشید.
__________________________
سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
از اینکه مارو مورد لطف و تفقد خودتون قرار دادید کمال تشکر و امتنان رو دارم .
و این باعث دلگرمی ماست .
مؤید باشید.
سلام علیکم.از قرار دادن صوت ها از شما سپاسگزارم.
نیت کردن با استفاده از این صوت ها ثوابش به امواتتان برسد.
خدا خیرتان بدهد
خیلی دنبال این صوت ها بودم.حاجت روا باشید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام علیکم و رحمه الله
خدا به شما سلامتی عنایت کنه .
انشالله موفق باشید.
فرم در حال بارگذاری ...